فرانسواز ساگان (به فرانسوی: Françoise Sagan) (زادهٔ ۲۱ ژوئن ۱۹۳۵ - درگذشتهٔ ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۴) رمان نویس و نمایشنامه نویس فرانسوی است. ساگان یکی از نویسندگان موج نو فرانسه بود که بهعنوان نماد طغیان جوانان در پاریس بعد از جنگ دوم و شکوفایی عصر اگزیستانسیالیسم توصیف شدهاست. ساگان بیش از ۴۰ رمان و نمایشنامه را خلق کرد. نویسندهای که به قول بسیاری از دوستانش، خود از نوشتههایش مدرن تر بود. اهمیت و شهرت او در واقع از قهرمانان داستانهایش بیشتر بود و به این قهرمانان بیشتر میشد نزدیک شد تا خود او! خود او قهرمان اصلی به حساب میآمد. به گفتهٔ منتقدان ادبی، ساگان گر چه هرگز به عنوان یک نویسندهٔ بزرگ فرانسوی مطرح نشد، اما یکی از پدیدههای نادر ادبیات این کشور در قرن بیستم به شمار میآید.
یک رمان تاریخی از سرگذشت هنر در عصر رنسانس و روابط هنرمندان بزرگ زمان به ویژه لئوناردو داوینچی، میکل آنژ، رافائل و دیگران و شرح حالها… نویسنده این رمان هنری ژان دیوو ادیب و هنرشناس فرانسوی و دارند درجه لورئا از آکادمی فرانسه است. ژان دیوو در این کتاب نیز به سبک چند اثر دیگر خود سرگذشت هنر نقاشی و پیکرتراشی را در عصر رنسانس ایتالیا و قرن پانزدهم و شانزدهم که از نظر هنری در زبان ایتالیایی به «کواتروچنتو» و «چینکوچنتو» معروف اند به صورت یک رمان خواندنی عرضه می کند که البته «رمان - تاریخ» است و به بیان دیگر تاریخ هنر این عصر در قالب یک رمان سرگرم کننده است. دیوو، پیش از این کتاب، رمان تاریخ های دیگری به نام های «بانوان حومه»، «ویولون های پادشاه» و «امپراتور» نوشته است. این کتاب به شرح روابط هنرمندان بزرگ زمان به ویژه، لئوناردو داوینچی، میکل آنژ، رافائل و دیگران پرداخته است. مهدی سمسار مترجم و روزنامهنگار ایرانی بود. مهدی سمسار را از پیشگامان روزنامه نگاری نوین در ایران میدانند. وی در سال ۱۳۸۱ در گذشت و خانواده او در بهار ۱۳۸۵ شمسی اهدای جایزهای به نام جایزه امید را به روزنامه نگاران برتر ایران آغاز کردهاند. حدود ۴۰ اثر ترجمه چاپ شده و در حال چاپ از مهدی سمسار باقی ماندهاست.
این مجموعه در بردارندة ترجمة فارسی هفت داستان است از ادگار آلن پو (1809ـ1849)، شاعر و نویسندة نمادگرای آمریکایی، که از 1838 تا هنگام درگذشت او در گاهنامههای گوناگون ایالات متحد با عنوان Tales of Mystery and Imagination منتشر شد است. در نخستین داستان، “سوسک طلایی”، خواندن رمز نوشته ای که نقش تکهای پوست شده است کشف گنجی پنهان را سبب میشود. در برخی از این داستانها نویسنده به گونهای فلسفة علمی شیفته میشود، چندان که همة نقشمایههای روایت را با اصول این یا آن علم همخوان میانگارد:” نوشتهای که در یک بطری پیدا شد” و سقوط در گرداب مالستروم.” پارهای دیگر در مقولة ” داستانهای شوق و بیم و بیزاری” میگنجد: “چاه و پاندول” ( که وصف بیمارگون هراس روزگاران تفتیش عقاید است)، یا “لیجیا” که در آن چشمهای زنی مرده در چشمهای زنی دیگر زنده میشود ـ و ، به هر حال، همه پر جذبه و خواندنیاند.
رمان فرنگیس/سعید نفیسی/نامه های عاشقانه ای ست....از سوانح مختلف زندگی که عاشق دلباخته ای به معشوق خود نوشته.....این نامه ها اکنده از شور..و بی قراری ست....از 61 نامه ای که نویسنده برای معشوقه ی خود فرستاده...و مجموع انها را داستان کرده...میفهمیم...او معشوقه را در جایی میدیده...که چنین دیوانه وار دل به سپرده ..و ازی سو به ان سو میرود...و شیدای میکند...اما نمیتوان فهمید که وضع معشوقه و عکس العمل او در برابر این عشق بغرنج و بی امان چه بوده....و در سراسر داستان....کوچکترین کنایه ای از پیشنهاد...ازدواج وپایان بخشیدن به این ناله وندبه که قطعا برای هرد. طاقت فرسا شده نیست. نویسنده ینامه ها به این مطلب توجه دارد که چنین عشقی بی سرانجامی لااقل از نظر جامعه و مردم پسندیده نیست......."مردم چه میدانند که من پاک دیده ام...و تو پاکیزه دامنی.....همه از دریچه ی چشمان الوده ی خویش مینگرند...همه عشق را با شهوت میامیزند...همه گمان میبرند که هر دیده ی دلباخته ای که برچهره ی نازنین دلارایی میافتد الوده به هوس است......تو ..تو ان فرشته ی بهشتی که رخساره ی جهان ارایت ..پرستشگاه روح پاک منست....تو چرا میبایست بدین قیدهای جانکاه...بدین نظامات دور از مردمی پای بست باشی......؟من و تو باید دلدادگان و دلبران دیگر را سرمشق قرار دهیم....باید به این مردم هوسران و شهوت پرست بگوییم که عشق ان نیست.. که ایشام پنداشته اند....من وتو چه باک داریم که در حق ما اندیشه ی بد کنند....من وتو باید پرده از روی این قیود بیهوده ی نظام اجتماعی برداریم....به چهانیان بگوییم که دلباخته ی یگدیگریم....و از کسی پروایی نداریم".
بخشی از نقد «منوچهر آتشی» درباره این اثر که در شماره 31 مجله «تماشا» (29 مهرماه 1350) به چاپ رسیده است: فدایی نیا، با آنکه تصویر گر طنز مکرر، و تکرار کننده و دلقک مآبی آدمهاست اما زیر فشار غمی کلاسیک است که دست و پا می زند. زبان او -منسجم و زنده- از اعماق تاریخ ادبیات جان می گیرد. گو اینکه هنوز اول کار است، با تلخگویی و نیشدار زخم زبان زدن، روحی چنان پیر را به نمایش می گذارد که گویی از ظلمات هم برگشته -و طبعا دست خالی.- پیری که ادای جوانی در میآورد. «ما کودکان زود به پیری رسیده ایم» با وجود گریز ها و فرار ها و عبور سرشار استهزاء از لحظه های جدی زندگی، باز هم گیر واقعیتها، یا لحظه های واقعی می افتد و بر چیزی درنگ می کند تا پوسته اش را بردارد و ذات مضحکش بنمایاند. داستان –همچنانکه باید باشد- داستان نیست، ضد داستان است، تداوم ظاهری و پیوند ماجرایی ندارد، هر پاره اش خود قصه ایست از درون، گاه هر چند خطش، و در مجموع تمام نوشته، در اتمسفر طنز گونه و شاعرانه و تا حدودی "ملانکولیک" وحدتی داستانی می یابد، منتها داستانی از درون، که تنها سایه هایی گذران از خارج، از زندگی واقعی بر آن می افتد. این شکل تازه ای از قصه ی ایرانی است که اگر هم قبلا شروع شده باشد، توسط دیگران مثلا باز فدایی نیاست که در آن به جد و به حوصله کار کرده و نمونه ای ارزنده پیش روی ما گشاده است. از لحظه ی عنوان کتاب (که باید تاریخ تولد نویسنده باشد) بنظر می آید که سفری ذهنی را دنبال می کند، تا کجا؟ ما تنها شاید سرگشتگی و گمشدگی او در قلب هیاهوی بیهوده زندگی هستیم.. شاید آخرین پاره ی نوشته تصویر گنگی از فرجام باشد. شاید هم خود نقطه ی آغازی است. علی مراد فدایی نیا جزو امضاء کننده های «مانیفست شعر حجم» و از مهم ترین داستان نویسان فرم گرا در دهه پنجاه است. از او چند کتاب در ایران و یکی دو مورد در خارج از کشور چاپ شده است. وی بر آمده از مهمترین جریان ادبیات جنوب ایران -دهه پنجاه- است. علیمراد سال 1325 در مسجد سلیمان به دنیا آمد، در اردیبهشت سال بیست و پنج، که نام این کتاب نیز از همین روز تولد آمده است. پیش از اینکه داستان بنویسد، شعر می گفته است و به همین خاطر نثر های او به شعراند؛ یا شعرهایی اند که نثر شده اند. علیمراد داستان بلند «حکایت هجدهم اردیبهشت بیست و پنج» را سال 1349 چاپ کرد. سپس مجموعه داستان «برج های قدیمی» و «حکایتها» را همان سال ها بر محوریت مانیفست حجم گرایی چاپ کرد، یا بهتر بگویم در نوشتنشان روی خوشی به این جریان داشت. فدایی نیا ایران را در اوایل دهه پنجاه برای همیشه ترک کرد.
مردم همیشه درباره آفرینش جهان و مردمان اندیشده اند . آنها می خواستند بدانند از که و از چه به وجود آمده اند و به همین دلیل افسانه های بسیاری برای آفرینش ساخته اند . هر کشوری بنابر چگونگی سرزمین و روحیه مردمش افسانه ای ویژه خویش دارد. ایرانیان نیز درباره آفرینش جهان افسانه ای دارند که در کتابی بنام بندهش آمده است . داستان این کتاب با بهره گیری از داستان آفرینش بندهش نوشته شده است .
توضیحات:«ژول ورن» نویسنده شهیر فرانسوى است که از او و «اچ جى ولز» با عنوان پدر داستان هاى علمى، تخیلى یاد مى شود. داستان هاى «ژول ورن» رده سنى خاصى نمى شناسد و نوجوانان و بزرگسالان همگى از داستان هاى او که روح متهورانه قرن نوزدهم را در خود دارد لذت یکسان مى برند، داستان هایى که از شیدایى و افسون پیشرفت هاى علمى بشر و اختراعات باور نکردنى او حکایت مى کنند. اغلب آثار «ژول ورن» در قالب یک سفرنامه روایت مى شود و خوانندگانش را گاهى «از زمین تا ماه» و گاهى به «سفر به اعماق زمین» رهنمون مى شود و در خلال این داستان ها بسیارى از اختراعات بشرى را پیشگویى مى کند. در میان بهترین آثار کلاسیک «ژول ورن» اما داستان «دور دنیا در هشتاد روز» از اهمیت و محبوبیت بالاترى برخوردار است. ژول ورن کتاب صاحب جهان را در سال ۱۹۰۴ نوشت.